?تحلیل تروریست دینی
خوارج که با قرآن بر نیزه عمروعاص پدیدار گشت مهم ترین ثمره شومش ترور بزرگترین شخصیت اسلام پس از رسول اکرم شد خوارجی که حافظ و قاری وعمل به ظواهر قرآن بود تیغ برحامل و عالم به قرآن کشید این پارادوکس و تضاد آزار دهنده و ویرانگر چگونه تحلیل می شود ؟ و به جد باید اندیشید چگونه می شود که چنین می شود ؟چرا قرآن خوان قاتل قرآن شناس می شود ؟چرا عامل به ظواهر دین کشنده عالم دین می شود ؟سر این سر آسیمگی چیست ؟
اولین نکته ای دراین زمینه به ذهن خطور می کند این است که قرآن بر خلاف ظاهر سهلش فهمش چندان سهل و آسان نیست و گرچه دین وایمان فطری و آسان است و اما علم ومعرفت دینی فراتر از ایمان دینی است که براحتی به دست نمی افتد وخوارج ایمان بی معرفت وعمل بی علم داشتند اما وهزار اما بسیاری دیگر نیز درتاریخ بوده اند که علم عمیق دینی نداشتند اما خوارج نشدند و قاتل چون علی پس نادانی بخش از علت است ونه تمام آن و آنچه که این علت را تمامیت می بخشد ادعاهای واهی ومتوهمانه است انسان جاهل اگر مدعی علم وشناخت شد جهل او ابزار دین و ایمان سوزیش خواهد شد و خوارج چنین بودند خصوصیت مهم خوارج مدعی بودن است که مهم ترین مانع باطن شناسی وراز باوری است که بامدعی ، اسرار نمی گویند تادر درد خود پرستی بمیرد مومن واقعی راز باور است و به محدودیت فهم خود معترف است اما مدعی از این اعتراف محروم است و کمین گاه شیطان هم ادعاست ادعا مانع اقرار به جهل می شود که اولین قدم در رفتن به سمت شناخت و معرفت است و وقتی علم نبود قدرت و زور خودنمایی می کند جاهل متنسک کمبود علمش را با قدرت و زور جبران می کند لذا به تعبیر امیرمومنان دائما شمشیر بر دوش است وبه جای صلاح دنبال سلاح است واما باز دلائل وعلل کافی نیست وبه نظر می رسد به نکات دیگر نیز اندیشید از جمله این که فردی که با زور به فکر پیروزی است نه منطق او خود دینش را با معرفت نیاموخته تا با دیگران به معرفت انتقال دهد آن که با زور تحمیل عقیده می کند خود به تحمیل عقیده مند گشته است بسیاری بودن در دوره علی که عظمت علی وعدالت و آزادی خواهیش در ذهن و ضمیر کوچکشان نمی گنجید اما اهل سئوال و پرسش و گفتگو بودند که بخشی از این ها در نهج البلاغه منعکس گشته است اما خوارج هم نادان بودند هم مدعی وهم اهل سئوال و گفتگو نبودند آنان ایمانشان ودینشان عقیده ای تحمیلی ونه تحقیقی بود وراه تحقیق و پرسش را نیاموخته و نیازموده بودند
گزارشی تاریخی داریم که دراین زمینه بسیار درس آموز است
ابن مزاحم در وقعه صفین گزارش می دهد که یاران عبد الله بن مسعود نزد امام علی (ع) آمدند و گفتند با تورهسپار می شویم ولی در لشگرگاه تو فرود نمی آییم تادرکار شما و شامیان بنگریم هرگاه دیدیم یکی از دو طرف به کاری که حلال نیست دست یازد یا گردنکشی کند مابر ضد او پیکار می کنیم علی گفت آفرین خوش آمدید این به معنای به کار بردن بصیرت دردین وبه کار بستن دانش در سنت است وهر کس به چنین پیشنهادی راضی نشود قطعا خائن و ستمگر است (ترجمه وقعه صفین ص 203)
این نقل نشان می دهد که یاران اصیل پیامبر چون ابن مسعود و خود امام علی روش دین ورزی محققانه و بصیرت دینی را به درستی می شناسند و می شناسانند اما هزار افسوس که اینان بعد از پیامبر مجبور به انزوا و تبعید می شوند و در نبود تعلمیات فراگیر بزرگانی چون ابن مسعود و امام علی روش های تحمیلی در دین ورزی باب می شود که از نتایج تلخ دوران تحمیل عقیده دینی فرقه ای می شود به نام خوارج که محصول تکیه بر تعصب و قدرت قبیلگی عربی باقی مانده از دوران جاهلیت و دینداری زور مدارانه به جای دین ورزی محققانه است که برایشان دین جزیی از تعصب وعصبیت عشیره ای آنان است که قابل گفتگو و ذو مراتب و قابل اجتهاد نیست بلکه هویتی خشک وتک بعدی و البته تحمیلی دارد و این گونه می شود که در تلفیق جهل وادعا و تحمیل و تعصب جاهلی مولود شومی چون خوارج متولد می شود که همه قدرتش شمشیر و ترفندش ترور است وقربانی این معجون عربی اموی و سلفی کسی نیست جز علی دارنده علم و ولایت عظمای الهی و در شب بزرگترین و فاجعه آمیزترین ترور تاریخ ،جهل و ادعا و تحمیل و عصبیت، فردی را که بیشترین درد انسان و دغدغه نجات او را دارد به شهادت می رساندو نماد دین تحمیلی عینیت دین تحقیقی و عارفانه را نامردانه ترور می کند وبرای رسوایی و روسیاهی ترور و تروریست دینی که مشروعیت خودرا می خواهد از دین بگیرد همین فاجعه عظمی کافی است و گرچه خوارج امروز نیستند اما فکر خوارجی با شدت و ضعف در بسیاری از جاها دیده می شود و همچنان دین برای عده ای توجیه گر خشونت ورزی می شود و خشونت را مقدس می سازد